- شب تاب
- آنچه در شب میدرخشد
معنی شب تاب - جستجوی لغت در جدول جو
- شب تاب
- ویژگی آنچه در شب می درخشد، هر چیزی که هنگام شب درخشندگی و تابش داشته باشد
کرم شب تاب، حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، کاونه، چراغینه، کمیچه، چراغک، آتشیزه، شب چراغک، آتشک، شب فروز، ولدالزّنا، کرم شب افروز، شب افروز، یراعه
- شب تاب
- آن چه که در شب بدرخشد، شب چراغ، ماه، قمر، کرم شب تاب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شب تاختن شبیخون
تاخت و تاز در شب، تاخت ناگهانی در شب بر دشمن، شبیخون
تاخت ناگهانی در شب، شبیخون
بی حوصله، بی صبر
ظرفی که در آن آب گرم کنند
بیقرار و بی طاقت
پرتو افکن، نور افشاننده
کسی که شبها بازی کند و صورتهای مختلف از پس پرده بنماید، شب زنده دار: قائم اللیل
آن که در شب به جایی بخوابد، روسپیی که شب نزد کسی خوابد (مقابل تک خواب)، مردی که شبی با روسپیی بیتوته کند
حرمسرا، خوابگاه، و آن قسمت از مسجدهای بزرگ که دارای سقف باشد
اولین تار سازها تار بم و گنده
آفتابخور آنکه یا آنچه در صبح تابد، آنکه یا آنچه به هنگام صبح در معرض تابش آفتاب باشد
ویژگی که در شب کار می کند
بی قرار، بی طاقت، کسی که قرار و آرام ندارد
قسمت سقف دار مسجدهای بزرگ، حرم سرا، برای مثال گر این نامور هست مهمان تو / چه کاراستش اندر شبستان تو (فردوسی - ۱/۸۰) ، خوابگاه، برای مثال شب ما روز نباشد مگر آنگاه که تو از شبستان به در آیی چو صباح از دیجور (سعدی۲ - ۴۵۴)
شب خواب، آنکه شب در مکانی بخوابد، آنکه شب بخوابد، خوابگاه و بستر، شب خسب
صبر زرد، در طب قدیم معجونی که در شب بخورند و بخوابند
کسی که ریسمان مویین تابد
آنکه نخ تابدنخ ریس
((شَ خا))
فرهنگ فارسی معین
آن که در شب جایی بخوابد، مجازاً، روسپی که شب نزد کسی خوابد (مق. تک خواب)، مردی که شبی با روسپی بیتوته کند
کسی که پیشه اش تابیدن زه و درست کردن رشتۀ تابیده از رودۀ گوسفند یا حیوانات دیگر است
کسی که شب در مکانی بخوابد، آنکه شب بخوابد، خوابگاه و بستر، شب خسب
Fidgety
неспокойный
unruhig
неспокійний
nerwowy
坐立不安的